جهانی سازی و تجارت آزادی كه به همگان منفعت می رساند، برای سه دهه به نظر غالب در دانشكده های اقتصاد و محافل سیاسی و اقتصادی تبدیل شده بود. كمتر انتقادی از جهانی سازی انجام می شد و رفاه همگانی به دلیل برداشته شدن مرزهای اقتصادی امری بدیهی شمرده می شد. تعارض های درون منطقه ای در حوزه یورو، جدال فرااقتصادی چین و آمریكا و توسل هژمونی آمریكا به ابزارهای قدرت سخت برای تعقیب منافع اقتصادی و سیاسی، ناقوس مرگ جهانی سازی را به صدا درآورده است.
رشد دامنه دار چین در چهار دهه گذشته باعث شده است كه این كشور به قدرتی جهانی تبدیل شود و ایالات متحده به عنوان هژمون را به چالش بكشد. كم نیستند تحلیلگرانی كه معتقدند چین جای ایالات متحده را در مناسبات جهانی خواهد گرفت.
'گیدئون راچمن' روزنامه نگار بریتانیایی در مقاله ای كه ترجمه فرانسوی آن نیز در سایت تحلیلی 'اسلت' فرانسه(بخش فرانسه زبان اسلیت آمریكا) منتشر شده، می نویسد: سران قدرت های بزرگ می ترسند حكمیت بین آمریكا و چین را بر سر مساله ارزی به عهده بگیرند چرا كه پیامد سیاسی چنین اقدامی، به قدری هزینه بر و تأثیرگذار است كه می تواند یك انفجاری در نظام تجاری جهان راه بیاندازد. گرچه امیدها برای همكاری های چندجانبه بین همه كشورها همچنان دیده می شود.
راچمن در این مقاله ضمن پیش بینی آینده ای نامطئن برای اتحادیه اروپا، آورده است: بحران به وجود آمده در قلب اتحادیه اروپا، كه از دیرباز خود را اسطوره مدیریت جهان می دانست، به اصل 'چندجانبه گرایی' در این مجموعه آسیب زد. مذاكرات درباره تغییرات جوی در دوربان آفریقای جنوبی در پایان سال 2011 نیز با شكست مواجه شد و تلاش های گروه 20 برای فشار بیشتر، پیش از اعمال قوانین جدید مالی برای جهان نیز بی نتیجه ماند، با این حال برخی بر این باورند كه امواج باقی مانده از توافقنامه های امضا شده، تأثیرات قابل ملاحظه ای بر آینده مسائل جهانی دارد.
**پایانی نابرابر برای قدرت های مدعی جهان
-------------------------------------------------
در حالیكه در هفتم فوریه، ساركوزی در مصاحبه ای مشترك با آنگلا مركل صدراعظم آلمان اعلام كرد كه چنانچه روابط آلمان و فرانسه به صورت دو رقیب تغییر شكل پیدا كند، این دو بازنده خواهند بود، اما اگر این رابطه شكل همكاری به خود بگیرد، هر دو برنده اند، راچمن ضمن به چالش كشیدن چشم انداز 'بُرد ـ بُرد' ترسیم شده ازسوی اروپایی ها، روابط بین قدرت های بزرگ را 'بازی دو سر باخت' با پایانی ناعادلانه توصیف و تأكید كرد: آنچه برای آلمان خوب است برای كشورهای جنوب اروپا چندان خوب نیست؛ ظهور چین هم برای آمریكا دردسر ساز است. در این بازی پوچ، منافع برخی در تقابل با منافع دیگران قرار خواهد گرفت.
وی در این مقاله می نویسد: زندگی حرفه ای من صرف نوشتن تاریخ سیاست بین الملل در روزنامه اكونومیست و پس از آن روزنامه فاینشنال تایمز شد. با افرادی در ارتباط بودم كه سخت به مقوله بازار و تجارت سرگرم بودند و به همین دلیل همیشه در كنار هم بودن اقتصاد و سیاست در عرصه بین الملل، به نظرم چندان عجیب نبود. در سال 2009 در كتابی با نام'آینده سراسر باخت'(Zero-Sum Future) كوشیدم تا نشان دهم چطور بحران اقتصاد جهانی می تواند سیاست بین الملل را تغییر دهد و همانطور كه از تیتر آن پیداست، نشان دادم كه بیش از پیش، تنش بر روابط بین بزرگترین قدرت های جهان حاكم خواهد شد.
در مقاله راچمن آمده است: در یك فضای پرتنش اقتصادی، اقتصادهای بزرگ می كوشند روابط خود را براساس سودمندی متقابل و یا براساس مدل بُرد ـ بُرد شكل دهند، اما برعكس این روابط بیش از پیش یك بازی دو سر باخت است. آنچه برای چین خوب است برای آمریكا بد خواهد بود. چیزی كه برای آلمان خوب است برای ایتالیا، اسپانیا و یونان بد است. این كتاب منتشر و پیش بینی ها تأیید شد؛ گرچه برای من به عنوان خالق این اثر تأیید این پیش بینی لذت بخش است، اما به عنوان یكی از اعضای جامعه بشری نگران كننده است.
این مفسر بریتانیایی می نویسد: رفته رفته این شكل از بازی به یك هنجار در سیاست بین الملل تبدیل می شود: بحران در قلب اتحادیه اروپا، وخامت روابط بین چین و ایالات متحده آمریكا و گذرگاه بدی كه اكنون مدیریت جهان در حال عبور از آن است. این تنش، در مجمع جهانی اقتصاد نیز به چشم می خورد. نشست داووس از زمان آغاز بحران مالی در 20 سال پیش همچون یك جشنواره جهانی سازی بود؛ با حضور رهبران سیاسی سراسر جهان و با تمركز بر روی ایده های مشابه در مورد منافع مشترك تجاری و مالی و رقابت بانكداران و كارفرمایان شركت های چندملیتی و غیره. در نشست امسال داووس نیز، فضای سردرگمی حاكم بود: برگزاری میزگردهای متعدد درباره بازنگری در نظام سرمایه داری و نیز بحران منطقه یورو.
**اتحادیه اروپا؛ از چشم انداز 'بُرد ـ بُرد' تا بدهی های فلج كننده
-----------------------------------------------------------------------
در بخش دیگری از یادداشت راچمن آمده است: اساساً اتحادیه اروپا سازمانی است بنا نهاده شده بر پایه منطق 'بُرد ـ بُرد'. بنیانگذاران اروپا بر این باور بودند كه همه كشورهای اروپایی، قرن ها درگیری و جنگ را پشت سر گذاشته و بر یك همكاری سودمند اقتصادی تمركز می كنند و با ایجاد یك بازار مشترك و شكستن مرزهای تجاری و مالی ثروتمندتر خواهند شد و پس از مدتی به همكاری با یكدیگر عادت می كنند! یك اقتصاد خوب یك سیاست خوب را نیز به دنبال خواهد داشت و كشورهای اروپایی با هم رشد می كنند! این تفكر و رویكرد تنها برای چند دهه خوب كار كرد و در مقابل بحران شدید اقتصادی، این سیاست 'بُرد ـ بُرد' و در آغاز مثبت، نتایج معكوس داد. اكنون كشورهای اروپایی نه تنها به دنبال تقویت یكدیگر نیستند بلكه نگران سقوط نیز هستند.
به زعم راچمن، كشورهای جنوب اروپا، همچون یونان، پرتغال، 8�یتالیا و اسپانیا، بیش از پیش احساس می كنند كه در یك اتحادیه پولی با آلمانی محصور شده اند كه به طرز چشمگیری رقابت در عرصه اقتصادی را برای آنان از بین برده است. به زعم آنان، وحدت جامعه اروپا دیگر با رشد رفاه همراه نیست و برعكس منتهی به بدهی های فلج كننده و بیكاری توده مردم شده است. كشورهای شمال اروپا، همچون آلمان، فنلاند و هلند نیز، به نظر می رسد بیش از پیش از قرض دادن میلیاردها یورو به همسایگان فقیر خود پشیمان هستند. آنها می ترسند كه دیگر هیچ وقت پول های خود را نبینند و اقتصاد پررونقشان دچار ركود شود. همچنین با كاهش رتبه اقتصادی فرانسه و از دست رفتن رتبه A3 این كشور، آلمان از این پس خود را تنها كشور بزرگ اروپا برای حفظ این رتبه برتر در منطقه یورو می بیند. در میان مردم آلمان نیز كم نیستند كسانی كه فكر می كنند آنها به سختی كار می كنند و قواعد بازی را رعایت می كنند و حالا از آنها خواسته می شود كشورهایی را نجات دهند كه مردمش به طور سیستماتیك در حساب های خود دست می برند و پیش از 60 سالگی بازنشسته می شوند!
در گزارش راچمن می خوانیم: از زمان آغاز بحران، سیاستمداران اروپا بر این باور بودند و همواره تأكید می كردند كه راه حل چنین بحران جدی ای، تنها 'توسعه اروپا' است كه حتی از یكپارچه سازی آن هم مهم تر است. متأسفانه این مفهوم نزد همه قدرت ها به یك شیوه تفسیر نمی شود و تعاریف متأثر از مباحثات ملی است. به باور مردمان جنوب اروپا، 'توسعه اروپا' به معنای 'یوروباند'(ارواق قرضه اروپایی) و بدهی های مشترك در كل اتحادیه اروپا است كه نرخ بهره آنان را كاهش داده و آنان را به تأمین بهتر بودجه دولتی قادر می سازد، اما آلمانی ها از این می ترسند كه این موضوع در درازمدت آنها را مجبور كند تا مسئولیت بدهی های همسایگان خود را برعهده بگیرند. به عقیده آنها توسعه اروپا، به معنای ریاضت های مالی سخت تر از سوی آلمان برای همه جهان است.
**ظهور ناسیونالیسم و یوروسپتیسیسم(بدبینی به اروپا)
--------------------------------------------------------------
از سال آینده، احتمالا این تناقض اساسی اختلافات بیشتری را به وجود خواهد آورد. امتناع انگلیس از تصویب معاهده جدید اروپا در نشست بروكسل در دسامبر 2011، كه با جنجال رسانه ای همراه بود، فقط یك ذهنیت است كه می توان آن را تحولی در جهت گیری سیاست های ملی اروپا و افزایش احزاب سیاسی با لحن ناسیونالیست تر و با نگاه بدبینانه تر به اتحادیه اروپا، بدون حتی صحبت كردن از پول واحد، ارزیابی كرد. از نمونه های مشابه آن می توان به 'مارین لوپن' رهبر جبهه ملی راستگرای فرانسه در انتخابات آینده ریاست جمهوری فرانسه اشاره كرد كه با این اوصاف نمره خوبی به دست خواهد آورد. درباره دیگر احزاب بدبین به اروپا، می توان احزاب 'آزادی' در هلند و اتریش، 'لیگ شمالی' در ایتالیا، 'فنلاندی های واقعی' در فنلاند و مخلوط درهم و برهمی از تشكیلات راستگرایان و چپ های افراطی در یونان را مشاهده كرد.
این بحران در حالی در اروپا در حال شدت گرفتن است كه ایالات متحده آمریكا درنظر دارد سیاست خارجه خود را تغییر داده و بیشتر بر منطقه آسیا و اقیانوس آرام تمركز كند. حتی اگر این 'آسیاگرایی' را به عنوان یك طرح از پیش تعیین شده با تمایلات اقتصادی در نظر بگیریم، باید آن را نوعی واكنش به تغییرات در توازن قوا پس از بحران جهانی اقتصاد ارزیابی كرد. اساسا این بدان معنی است كه آمریكا از این پس ظهور چین را جدی تر خواهد گرفت. چرا كه در آینده ای دور دیگر نمی تواند هژمونی خود را حفظ كند. یك چین به مراتب قدرتمندتر و ثروتمندتر هم دیگر برای آمریكا خوشایند نیست و آمریكایی ها این ذهنیت را دارند كه یك چین غنی تر و قوی تر یعنی: آمریكای نسبتا فقیرتر و ضعیفتر.
**رابطه چین و آمریكا، یك بازی دو سر باخت
-------------------------------------------------
به عبارت دیگر، ظهور چین نتیجه بُرد ـ بُردی برای دو كشور به همراه ندارد بلكه یك بازی دو سر باخت است. ایده ای كه امروزه به انتخابات ریاست جمهوری نیز راه پیدا كرده است. چیزی كه هم در اظهارات حمایتگرایانه میت رامنی و هم در سیاست 'مهار نرم' اوباما علیه چین قابل مشاهده است. به طوری كه یكی از وعده های رامنی به رأی دهندگان، اعمال تعرفه های بالای گمركی بر كالاهای چینی و در نظر گرفتن چین به عنوان یك كنترل كننده ارز بود. اقتصاددانان برجسته ای همچون 'پل كراگمن' و 'فرد برگستن' هر دو تأیید می كنند كه افزایش تعرفه های گمركی، پاسخی قانونی ازسوی ایالات متحده به سیاست های پولی چین است. یك وارونگی مشابه نیز در اندیشه استراتژیك و نظامی آمریكا مشاهده می شود. این تمایل و گردش به سمت آسیا از سوی دولت اوباما، اساسا فقط یك واكنش به ظهور چین است.
**چین، نخستین قدرت اقتصادی جهان تا سال 2018
---------------------------------------------------------
راچمن به نقل از اكونومیست می نویسد، چین به احتمال بسیار تا سال 2018 نخستین قدرت اقتصادی جهان خواهد بود. گرچه دولت آمریكا معتقد است، این پیشرفت ناشی از افزایش هزینه های نظامی و نیز به كار گیری لحن شدیدتر در اختلافات ارضی با همسایگان ازجمله هند، ژاپن و ویتنام است. از همین رو، آمریكا، با قویتر كردن روابط با متحدان سنتی خود در آسیا و نیز تقویت حضور نظامی خود در منطقه، می كوشد تا یك دلیل مشترك با همسایگان عصبی چین برای مخالفت با این قدرت برتر بیابد. این مانور، زمانی پر اهمیت تر و پرمعناتر می شود كه بحث كاهش هزینه های نظامی آمریكا مطرح می شود.
**مهار نرم
------------
چینی ها به درستی متوجه این استراتژی 'مهار نرم' شده اند و احتمالا پاسخ منفعلانه نخواهند داد. روابط چین و آمریكا از دیرباز بر پایه رقابت و همكاری همزمان استوار بوده است. اما امروزه، بُعد رقابت پررنگ تر است�C اما قطعا وضعیت روابط آمریكا و چین ـبه عنوان تنها ابرقدرت و تنها رقیب احتمالی آمریكاـ تا 10 سال آینده، نقشه سیاسی جهان را مشخص خواهد كرد.
راچمن در بخش دیگری از این مقاله، ضمن تأكید بر ناموفق بودن دیپلماسی چندجانبه در عرصه بین الملل، از نقش ناكارآمد سازمان تجارت جهانی و مذاكرات درباره تغییرات آب و هوایی در نشست گروه 20 و عدم توانایی این گروه در تنظیم وضعیت مالی جهانی یاد كرده و می نویسد: دوران موافقت نامه های تجاری قهرمانانه به پایان رسیده است؛ در بحبوحه جهانی شدن طی 30 سال گذشته، موافقت نامه های تجاری مهم، تنها نماد و عامل تقویت كننده منافع مشترك بین قدرت های برتر جهان بوده اند.
تعارض قدرت های بزرگ جهانی به شدت افزایش یافته و اصول اولیه جهانی سازی در اقتصاد كه بر فرض رقابت آزاد و بازی با حاصل جمع مثبت بنا شده بود با چالش جدی مواجه شده است.
پژوهش**ز.ج**9123